زهرا زهرا ، تا این لحظه: 17 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

فرشته آسموني

یه روز به یاد موندنی

سلام دیروز بیست و هشتم صفر روز رحلت پیامبر و شهادت امام حسن(ع) بود ما روضه داشتیم و از طرف دیگه پدر بزرگ الهام و عماد و ابولفضل ما رو دعوت کرده بود روستاشون نذری شله مشهدی داشتند الهام با عماد و ابولفضل هم دختر خاله پسرخاله هستند هم دختر عمو پسرعمو خلاصه من و داداشم و بابام و رضا و احسان و عموم رفتیم روستای انها هم فال بود هم تماشا هم نذری خوردیم هم با با بچه ها برف بازی کردیم حسابی برف اومده بود   د   یه آدم برفی کوچولو هم درست کردیم و داداش جون رو صدا کردم بیاد یه عکس یادگاری بگیره     از راست به چپ ابولفضل.من.داداش جونم.رضا.عماد.احسان و الهام.خیلی خوش گذشت بعد دوباره با احسان و رضا...
15 بهمن 1390

يه روز زيبا

                                                                                            سلام دوستان گلم باز من با يك سري اتفاقات قشنگ اومدم اول از همه امروز تولد منه      ...
15 بهمن 1390

یه گردش برفی در وکیل آباد

  روزهای سرد و برفی هم پارک عالمی داره روز دوشنبه سوم بهمن همراه باباجونم و داداشم و پسر عمه ام سید محمد رفتیم وکیل آباد     این هم ژست اختراعی خودم چطوره؟؟؟       کنار دریاچه پارک با بینی سرخ شده از سرما       از سرما دستهام قرمز شده ولی از پارک دل نمی کنم از عجله دستکشهامو فراموش کردم           این هم دوچرخه پارکمون با خوراکی های قشنگش       و برای حسن ختام تصمیم گرفتم از داداش جونم عکس بگیرم عکاسیم چطوره؟     ...
15 بهمن 1390

سفر من به سمنان

سلام  دوستان گلم باز نزدیک عید شد و حال و هوای مسافرت تو خونه ما تازه شد آخه ما هر سال عید میرویم تهران خونه مامان بزرگ جونم تو این پست میخواهم چند تا عکس از نوروز ٨٩ براتون بگذارم البته این پست متعلق به شهر سمنانه   براي ديدن عكسها لطفا ادامه مطلب يادتون نره بابا جون من معتقده كيفيت سفر مهمتر از كميت اونه   براي همين در طول سفر از داخل شهرها عبور ميكند نه از كمربندي و حاشيه     و ما فرصت داريم در هر سفر با نقاط زيباي زيادي آشنا شويم نوروز 89 در مسير بازگشت از تهران از راه سمنان سري هم به دروازه شهر زديم اين دروازه اكنون وسط شهر و داخل يكي از...
15 بهمن 1390

دوستان وبلاگي من

سلام دوستان گلم تو این پست میخواهم دوستانم رو معرفی کنم اول از همه داداش گلم :سال اول دبیرستان.مودب.عشق وبلاگ.عضو شورای دانش آموزی مدرسه و ناحیه برای دیدن بقیه دوستانم ادامه مطلب فراموش نشود   الهام جون دختر عمه ام:سال سوم دبستان.مودب.ساکت و همبازی من در میهمانیها. سینا جون پسرخاله ام:سال پنجم دبستان.عشق کامپیوتر و فوتبال اون هم از نوع استقلالی و البته درسخوان   سوگل جون دختر خاله ام: شيطون .بانمك و شيرين زبون هر سه در حد تيم ملي با مهسا سادات دختر داييم و سيد ايليا پسرداييم هم قبلا آشنا شديد كه.     امیر رضای گل نوه ی عمه جونم با...
15 بهمن 1390

ني ني خوشمله(1)

  سلام دوستان گلم اگر گفتيد امروز اين مامانيم چيكار كرده براي پستم   ادامه مطلب رو از دست نديد     اين دخمل خوشگله كه ميبيني منم چه نقليم!!1 اي سه روز بود به دنيا اومده بودم هوا سرد و من هم ني ني و ....باقي قضايا         ...
15 بهمن 1390

نی نی خوشمله (2)

سلام دوستان گلم با سرما و برف و بارون چطوريد خدارو شكر اين روزها حسابي برف و بارون براهه آباده يك متر و ده سانت برف اومده خوش به حال دوستان اباده ايم خاله ها و دختر خاله هاي گلم حتما حسابي برف بازي ميكنند از دست اين مامان خانومي خدا نكنه از يه چيز خوشش بياد ميدونيد اين دفعه ازچي خوشش اومده ادامه مطلب لطفا                                                     &nb...
15 بهمن 1390

جشن امام زمان(ع)

  دوستان گلم سلام روز پنجشنبه روز آغاز امامت امام زمان(ع) بود و همسایه ما به همین دلیل یه جشن خیلی قشنگ گرفته بود من و مامانم هم در این جشن شرکت کردیم تمام خونه رو خیلی قشنگ تزیین کرده بودند مدیحه سرایی و دست زدنها یکطرف و ریختن مرتب شکلات روی سرمون یکطرف .بعد هم بسته های بزرگ پف فیل که توش اسکناس بیست تومنی و اب نبات چوبی هم داشت دوباره بسته پذیرایی اوردند که کیک و ابمیوه و یه بسته کوچک اجیل +یه هدیه کوچک شانسی.هدیه من شانه سر شد بقیه گل سر.بسته نی.عکس رهبری.قواره پارچه .کبریت و ...دیگه تا شانس هرکس چه بوده باشد.جای همه شما خالی خیلی خوش گذشت . ...
14 بهمن 1390

گزارش هفتگی

سلام شما رو نمیدونم ولی ما که این چند روزه اینترنت کلافه امان کرد کلی اتفاق جدید افتاد که جون میداد برای پست زدن ولی چه فایده. میخواهید بدونید پس نگاهی به ادامه مطلب ما داشته باشیدplease من گردو دوست ندارم ولی مامانم قول داد اگر گردوهامو بخورم باهام یه لاک پشت درست کنه   اول با کمک مامان جونم کاردستی درست کردم      دوم مشهدمون یک برف حسابی بعد از مدتها به خودش دید که خیلی قشنگ بود  همه جا یخبندان بود همه مشغول برف پارو کردن  و مدرسه ها تعطیل خلاصه خیلی با حال بود و سوم: دیشب هم رفتیم خونه عمه کوچیکم مهمونی ولی قبلش با اون یکی عمه ام هماهنگ کرد...
15 دی 1390